نوشته اصلی توسط
S_sara
سلام
من به مدت یه ساله با یه پسر مجازی دوست شدم بعد هم دیگه رو خیلی میخوایم از این رابطه های الکی هم نیس عشقمون واقعیه خیلی جاها کمکم کرده و منم اونو و حتی مادر و پدر پسره هم میدونن ک باهمیم
تا اینکه بعد یه سال دو هفته پیش مامانم قبل خواب اومد بالا سرم و گفت گوشیتو بده و این حرفا منم دیدم این بار فایده نداره هیچ جوره نتونستم ازش در برم و همه جریانو گفتم بعد با هزار قسم راضیش کردم اونو ازم نگیره و از کمک هایی ک بهم کرده گفتم اگه منو نمی خواست یک سال پام نمیموند
خلاصه اوضاع آروم شد تا اینکه۳روز پیش یهو مامانم برگشت گفت هنوز با اون پسر میحرفی منم قلبم اومد تو دهنم سکوت کردم مامانم گفت من راضی نیستم اون معلوم نیس کیه آبروت میره و اگه بابات بفهمه بیچارت میکنه من میخوام ب بابات بگم
خلاصه بعد از اون حرف من و عشقم آروم و قرار نداریم همش میترسیم. عشقم گفت که با مامانت صحبت کن بعد زنگ میزنی من قانعش میکنم ک واقعا تورو میخوام اصلا هرکاری بگه میکنم فقط ما رو از هم نگیره
ولی من میترسم سر صحبت با مامانم باز کنم و دوباره شر بپا شه خواهش میکنم کمکم کنین من نمیدونم چجوری مامانمو راضی کنم زندگیم شده ترس و کابوس